سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
چهارشنبه 93 بهمن 8 , ساعت 1:55 صبح

زندگی در خرمشهر

تصویری از فعالیت یک روز کاری در خرمشهر
آغاز یک روز غبار آلود در شهر عشق و ایثار "خرمشهر"
شهری که در طول دوران جنگ تا آزاد سازی مورد کم توجهی و بی مهری قرار گرفته 
اکنون بیش از سی سال از جنگ ویران کننده تا آزاد سازی گذشته ولی شهر هنوز دوران ویرانی ,محرومیت و آوارگی را پشت سر ننهاده است . 


پنج شنبه 93 بهمن 2 , ساعت 11:59 عصر

 

سرباز دشمن متجاوز ، 
روبروی تصویر خانه ای در "خرمشهر " که با گذشت سی سال از جنگ ! 
هنوز بصورت ویرانه ایی باقیمانده بود !!! 
و ساکنان آن به همان صورت در آن ساکن بودند ، 
ایستاد ... 
سپس خنده ایی جانانه از ته دل کشید ؟؟!! 
_ هم اتاقیش ، که از شدت مستی نای نفس کشیدن نداشت !
با خروخر و چهره ایی در هم پرسید : 
یهویی چت شد؟ 
نقیب گفت : عزیزم !!! 
خوب به این عکس نیگا کن! 
_ خاتون گفت : منکه جز یه خونه خراب که صاحبش از شدت بدبختی و بیچارگی در آن زندگی می کند ، چیز دیگه ایی نمی بینم . 
نقیب گفت : در نظر اول شاید... 
نقیب به گوشه ایی از اتاق خواب رفت ! 
سپس روبروی آیینه تمام قد ایستاد... 
دستی به موهای سپید و سپس صورت چروکیده اش کشید... 
با عصبانیت بر آیینه کوبید و بافریاد بلندی گفت : 
از این آینه متنفرم ...!!!
خاتون پرسید : از این یکی چرا ؟ 
_ ببین ، این آینه منو شکسته تر از اونی که هستم نشون میده... 
دوباره به سمت تصویر خانه ویران شده در جنگ بر گشت. 
_ اما نه... 
خاتون من ،
خاتون من ، 
من هنوز نیرومند ، با هوش و زیرکم ، 
و این ویرانه های باقیمانده از هشت سال جنگ ، آنهم در این مدت سی سال ... 
ثابت کرده اند ، که در جنگ "خرمشهر " سیلی محکمی به نیروهای ایرانی زده ایم ... 
هنوز جای پای ما در ویرانه های مانده از جنگ باقیست...!!!

نویسنده : " سید حمید موسوی فرد "
خرمشهر 1393/11/01

یادگاری از جنگ

 


پنج شنبه 93 دی 11 , ساعت 8:34 عصر

یادمه هشت ساله که بودم ...
یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه مینو به صف کردنمون و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویتو ببینیم
وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون ...!!

خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرونو ورداشتن و خوردن ...!!
من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که دارن کار اشتباه و زشتی میکنن

واسه همین تو صف موندم ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود ...
الان سی سالمه ،
اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد !!
خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزارو رعایت کنم

ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوییتای تو دستشون لذت میبرن
از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که ...

خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به بیسکوییتای زندگی؟

اونم واسه مردمی که تو و شخصیتتو با بیسکوییتای توی دستت میسنجند!!!!!!!


یکشنبه 93 دی 7 , ساعت 8:26 عصر

تیم فوتبال خرمشهر

مگه از آدم چی میمونه جز ....

یه عکس یادگاری

ایستاده از راست : غلام دانایی - رزاق خادم پیر، معروف به (سنتاب )

خلیل خلیفه - مرحوم ناصر شریفی ، معروف به (ناصر جوجه) - زرگانی - حسن شمس - محمد حسینی - جبار هلالات .

نشسته از راست  : محمد زراعتکار - صادق عویدی - محمد شولی - امیر مزرعه - مجید پشتکار یا ناصر جان نزاد - مرحوم رزاق طوحی یا ادیب حاجی طوحی - حسن بصری (ابو خلیل )
 


پنج شنبه 93 آذر 13 , ساعت 10:57 عصر

نمایی از پل هلالی خرمشهر


<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ