سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پنج شنبه 93 بهمن 2 , ساعت 11:59 عصر

 

سرباز دشمن متجاوز ، 
روبروی تصویر خانه ای در "خرمشهر " که با گذشت سی سال از جنگ ! 
هنوز بصورت ویرانه ایی باقیمانده بود !!! 
و ساکنان آن به همان صورت در آن ساکن بودند ، 
ایستاد ... 
سپس خنده ایی جانانه از ته دل کشید ؟؟!! 
_ هم اتاقیش ، که از شدت مستی نای نفس کشیدن نداشت !
با خروخر و چهره ایی در هم پرسید : 
یهویی چت شد؟ 
نقیب گفت : عزیزم !!! 
خوب به این عکس نیگا کن! 
_ خاتون گفت : منکه جز یه خونه خراب که صاحبش از شدت بدبختی و بیچارگی در آن زندگی می کند ، چیز دیگه ایی نمی بینم . 
نقیب گفت : در نظر اول شاید... 
نقیب به گوشه ایی از اتاق خواب رفت ! 
سپس روبروی آیینه تمام قد ایستاد... 
دستی به موهای سپید و سپس صورت چروکیده اش کشید... 
با عصبانیت بر آیینه کوبید و بافریاد بلندی گفت : 
از این آینه متنفرم ...!!!
خاتون پرسید : از این یکی چرا ؟ 
_ ببین ، این آینه منو شکسته تر از اونی که هستم نشون میده... 
دوباره به سمت تصویر خانه ویران شده در جنگ بر گشت. 
_ اما نه... 
خاتون من ،
خاتون من ، 
من هنوز نیرومند ، با هوش و زیرکم ، 
و این ویرانه های باقیمانده از هشت سال جنگ ، آنهم در این مدت سی سال ... 
ثابت کرده اند ، که در جنگ "خرمشهر " سیلی محکمی به نیروهای ایرانی زده ایم ... 
هنوز جای پای ما در ویرانه های مانده از جنگ باقیست...!!!

نویسنده : " سید حمید موسوی فرد "
خرمشهر 1393/11/01

یادگاری از جنگ

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ