جمعه 94 خرداد 22 , ساعت 12:44 صبح
در طول زمانی که معشوقهی کوچک من از روی پل عبور میکند ...
قلب من از تپش باز میماند،
او از حضور من بیاطلاع است،
طبیعی است که من او را دوست میدارم اما ...
او چیزی از علاقه من نمیداند !
و من هم مایل نیستم که متوجه آن بشود.
معشوقه من نباید حدس بزند که چگونه با طراوتش همهی محاسبات جهان را به هم میزند،
او باید در بیخبری کامل تمام آن دو دقیقهای که من محو تماشایش میشوم متعلق به من باشد،
هیچ کار دنیا لنگ نمیماند اگر تنها دو دقیقه به من تعلق داشته باشد!
هاینریش بل / چهره غمگین
نوشته شده توسط خزعل | نظرات دیگران [ نظر]